مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مهر جـهـان شـمـول خـبر داد از بهار سر زد، حق از دریچۀ چشمان بیقرار خورشید صبح هـفـدهمین روز ماه دید آغـوش گـرم آمـنه را مست عـطر یار میداد اوج حـادثهها یک به یک خـبر بـر عـرشـیـان سـرآمـده ایـام انـتـظـار دریای ساوه گشت کویری از آنچه بود اصحاب فیل شد همه یکباره تار و مار ایوان کـبـر کـنگـرههـایش شکـسته شد آتـشـکـده به سـردی ده قـرن شد دچار بتهای کـعـبه سـجـده نـمـودند بر خدا تا خندهای نشـست به لبهای مصطفی خورشید حق ز مشرق چشمت دمیده است دوران جهل با تو به پایان رسیده است در صدق و راستی همهجا صحبت از تو بود چشمان مکه از تو امـینتر ندیده است چـشمی نـدیـد سـایۀ تو چونکه سایهات دست خـدا، پـنـاه دو عـالم کشیده است حق خواست شاهکار خودش را نشان دهد پس محض خاطرت دو جهان آفریده است انسان به حـکـم عـقـلگـرایی مـکـتـبت از پنجههای وهم و خرافه رمیده است عـشقـت به فـاطمه شد والاتـرین سبب دخـتر اگر شده برکـت نـزد هر عـرب هـسـتـی بـزرگ ایـل و تـبـار کـریـمها از قــبــلِ آفــریــنـش مـا از قــدیــمهــا دلهـای مـا قــلـمـرو فـرمـانروائـیت فـرمـانـبـر نـفــوذ نـگـاهـت زعـیــمهـا ناخوانده درس بودی و در پای درس تو زانـو زده تــمـام بـزرگـان، حـکـیـمهـا بـودی یـتـیـم مـکـه و دسـت نـوازشـت هـمــواره بـوده بـر سـر کـل یــتـیـمهـا دردانـۀ خـدایی و گـشـتی نگـین عـشق بر نـوح بر خـلـیل و مـسـیح و کـلیمها بر دسـتـرنـج کـل رسـولان ثـمر شدی هـمراه با عـلـی تو به عـالم پـدر شدی گشتی رسول اعظم دینی که کامل است بر کـشتی نجـات؛ مرام تو ساحل است کعبه پیمبرش تو نباشی که کعبه نیست در جهل مکه خود بتی از سنگ و از گل است روحم اگر به قبله گره خورده عاشق است ای روح قبله؛ قبله به سوی تو مایل است هر روز پنج مـرتـبه نامت به هر اذان میـثـاق عـاشـقـانۀ ما با تو از دل است چوپان عاشقی به من اینگونه گفته است جانم فدای عشق تو دندان چه قابل است عـشـق شـما بـرای هـدایـت مـلاک شد هر کس گرفت فاصله از تو هلاک شد مـا از ازل شـدیـم مـسـلـمـان چـشـم تو تـوحـید ماست یک نـم ایـمـان چشم تو با چشم دل برای رسیـدن به کُنه عشق حظ میبریم ز صـفـحۀ قرآن چـشم تو دنیا اسیر قحطی عشق و محـبت است حـس میشود نـیـاز به بـاران چشم تو با یک نگـاه میشود عـالـم خدا پرست کافیست جـلـوه کردن برهان چشم تو باید که دست وحـی رود بـر ثـنـای تو بـایـد خــدا غــزل بـسـرایـد بــرای تـو هرکس به جام عشق تو محتاج میشود روح و دلش به دست تو تاراج میشود هرکس که شد اسیر غرورش به بندگی از درگـه خـدای خـود اخـراج میشود هرکس نداشت جنبۀ یک ذرّه معـرفت شـد داعـی خـدایـی و حــلاج مـیشـود هر کس که بهتر از همه نزدت خضوع کرد محبوب خلق و بر همگان تاج میشود تنها محـمـد است که در اوج مـعـرفت بـا بـنـدگـیـش لالـۀ مــعــراج مـیشـود هر خندهات دری روی رحمت گشوده است قرآن تو را به خُلق عظیمت ستوده است بـودی شـمـا کـنـار خـدیـجـه بـهـار هم در راه نــشـر دیـن الـهـی دو یــار هـم بودی به حکم لحمک و لحمی تو با علی یک روح پاک در دو بدن در کنار هم آرام روح و جان و دلت عشق فاطمه است بـودیـد دخـتــر و پــدری بـیقـرار هـم عـرشینـشین شانۀ مهـرت حـسن شده یعنی شدی تو با حـسنت شـهـریار هم گفتی من از حسین و حسین از محمد است یعـنی وجـودتـان شـده دار و نـدار هـم هر کس نشد محـب شما مَخـلص کلام بوداست نطفهاش نسب اندر نسب حرام |